نشریه چشمه
بسم ا... الرحمن الرحیم . مقدمه ای عرض می کنم در مورد نحوه تبلیغاتی که از رسانه های رسمی به نام حکومت به عنوان اتحاد ملی- اسلامی یا تضعیف و فروپاشی این وحدت و انسجام پخش می شود. بقای یک جنبش فقط با همان مفاهیمی امکان دارد که آن را ایجاد کرده است. اگر شعارها و مفاهیم یا روش گفتگو با افکار عمومی عوض شد، یا دیگر انقلاب نیست یا چیز دیگری است که با همان پوسته و ظواهر جایگزینش شده اما باطن اش استحاله شده است. این مشکل از نظر جامعه شناختی و تاریخی متوجه همه انقلابها است. اما انقلابها چون روی شانه مردم بر سر کار می آیند، بیشتر با این مسئله درگیر می شوند که حالا چه باید کرد تا مفاهیم و ارزشهای جنبش به یک نهاد مستقر تبدیل شود؟ اگر تاریخ انقلاب های مدرن را نگاه کنید، می بینید بعد از پیروزی، شعارهایشان روی دستشان مانده است و نمی دانند چه کنند؟ عده ای سریعاً کودتا می کنند اما عده ای که نمی توانند یا جرأت ندارند، همه چیز را علناً زیر پا گذارند، تفسیرهای دیگری از همان شعارهای قبلی ارائه می دهند؛ یعنی لفظ شعارها باقی است ولی اهداف دیگری تعقیب می شود.
عده ای انقلاب می کنند و عده ای تفسیرش را می نویسند. در انقلاب اسلامی هم داشت این اتفاق می افتاد، امام نگذاشت و هوشیاری بدنه انقلاب مانع شد. یعنی کشته ها را داده بودیم، عده ای آمدند پشت فرمان انقلاب بنشینند، امام نگذاشت. این خطر وجود دارد.
جای هدف و وسیله عوض می شود. بعد خود انقلابیون فکر می کنند انقلاب شده است برای اینکه ما بیاییم سرکار. می بیند شعارهای انقلاب روی دستش مانده و اگر بخواهد با همان شعارها عمل کند باید پاسخگو باشد. شعار عدالت و آزادی و استقلال و معنویت هزینه می خواهد و لوازم عملی و ملزومات نظری دارد. آن وقت -اگر نتوانند اصل شعارها را عوض کنند. شروع می کنند به تفسیر شعارها.
اصلاً این شعارهایی که در انقلاب مطرح می شد، کم کم در حاشیه رفت و شعارهای دیگری مطرح شد که امام و هیچکس دیگر هیچوقت این شعارها در انقلاب و در مبارزات نگفته بودند. شعار سیاست خارجی انقلاب، "صدور انقلاب" بود، یک مرتبه تبدیل شد به "تنش زدایی" که غیرقابل جمعند. صدور انقلاب یعنی ایجاد تنش، منتهی نه با مردم، نه با دخالت در امور داخلی و نظامی گری و تروریزم. صدور انقلاب یعنی با بشریت حرفهایمان را می زنیم و سکوت نمی کنیم. اما تنش زدایی به مفهوم دیپلماتیک یعنی این که ما بحثی و حرفی نداریم. هرکسی کار خودش را بکند.
آقای مطهری دوماه قبل از شهادت شان صحبتهایی دارد که واقعاً آدم می ترسد این روزها بگوید. راجع به روحانیت صریحاً می گوید: " قرار نیست حکومت صنفی و حکومت آخوندی برقرار کنیم. هیچ تفاوتی بین عالی ترین مقامات جمهوری اسلامی و عادی ترین مردم از لحاظ برخورداری از مزایای اقتصادی، اجتماعی و حکومتی نباید باشد. انقلاب ما برای حاکم کردن طبقه ای بر سایر طبقات و صنفی بر سایر صنوف نیامده. اگر اینطور نباشد، جمهوری اسلامی نابود خواهد شد و رفتنی است. اگر نگاه به عدالت، برابری، اخلاق و معنویت وفادار نباشیم از همین الآن اعلام می کنم این انقلاب رفتنی است و اگر بماند این انقلاب، آن انقلاب نیست. ممکن است جسمش بماند اما دیگر آن انقلاب نیست. "
در رژیمهای بعد از انقلاب هدف کم کم تبدیل می شود به تثبیت قدرت. انقلابیون یادشان می رود که کسب قدرت و حکومت وسیله ای بود برای تبیین آزادی، برابری، برادری، عدالت، اخلاق، معنویت و استقلال. کم کم وسیله جای خود را به هدف می دهد. اصل این است که ما سرکار باشیم.